کد مطلب:102442 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:334

علی و آموزش حقوق اجتماعی











حق چیست؟ برای كیست؟ تا كجا؟ چگونه؟ و چرا؟ پرسشهایی است پایان ناپذیر، كه پاسخ آنها را هر كسی به گونه ای می دهد. در هر مكتب و نظامی به شیوه ی خاصی بدان می نگرند، برداشت خاصی از آن دارند و به روش معینی به اجرا درمی آورند. در هنگام سخن گفتن از حق و شناسانیدن آن و سرودن چكامه ها درباره اش، میدان پیش راندن و به پیش تاختن بسی گشاده است، لیكن چون هنگام به اجرا درآوردن و از خود مایه گذاشتن در رسد، جایی برای گردش به گرد خود و گامی به جلو برداشتن نیست.

حق، در درازنای تاریخ بشری، دستخوش دگرگونیهای بسیار و فراز و نشیبهای بیشمار بوده است و كمتر در جایگاه شایسته ی خود قرار داشته است. در جمهوریهای یونان باستان، در كشور پهناور و كهن ایران، در كنار اهرام پیچ در پیچ و كوه پیكر مصر، در میان آرامش خوابگونه ی امپراتوران چین و همراه با جریان یكنواخت آزادی هندوستان و در همه ی دیگر جاهای جهان، پیوسته با نام و یاد حق عشقبازی می كرده اند، اما چون با نمود آشكار و پیكر پدیدارش رو به رو می شدند از برابر آن پا به فرار می گذاشتند... و چنین بود كه جنگهای استقلال طلبانه ی آمریكا و انقلاب آزادی خواهانه ی فرانسه شعله ور شدند و به پیروزی رسیدند. نتیجه ی هر دو جنبش به نگارش و توصیف درآمدن «اعلامیه ی حقوق بشر» بود. اما این حقوق در چه جایی و چه گاهی و چگونه به بشرها داده شد، پرسشهایی است كه برای پاسخ آنها باید به شبستان سرد و تاریك تاریخ سرزد و از این بی نشان نشانی جست.

[صفحه 236]

اما در همین شبستان روزنی به چشم روشناییان دیده بر روشنایی می آید كه پرتو ضعیف نوری از گذشته های بس دوری از آن روزن به درون می تابد و به ما دل و جرات می دهد كه پا به ژرفنای این مغاك تیره نهیم و به گلواژه های زندگیبخش و دیده نواز آن خیره شویم.

در طول تاریخ بشریت تنها یك تن می شناسیم كه وقتی دستش از قدرت و مسوولیت كوتاه بوده محافظه كار است و در هنگامی كه به قدرت می رسد و زمام امور به دستش می افتد انقلابی است! و او علی است. پیامرسان آگاهی و پرچمدار آزادی، حق را چنین ترسیم می كند:

«اما بعد، فقد جعل الله سبحانه لی علیكم حقا بولایه امركم و لكم علی من الحق مثل الذی لی علیكم، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف، لا یجری لا حد الا جری علیه و لا یجری علیه الا جری له. و لو كان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه، لكان ذلك خالصا لله سبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده و لعدله فی كل ماجرت علیه صروف قضائه و لكنه سبحانه جعل حقه علی العباد ان یطیعوه و جعل جزاءهم علیه مضاعفه الثواب، تفضلا منه و توسعا بما هو من المزید اهله.»[1].

[صفحه 237]

پس از (ستایش و سپاس خداوند یكتا و درود بر محمد مصطفی (ص)): خدای سبحان به علت سرپرستی امرتان برای من بر عهده ی شما حقی گذارده است و برای شما بر عهده ی من نیز همان گونه حق را گذاشته كه برای من بر عهده ی شما است، پس حق در وصف كردن گسترده ترین دامنه ها را دارد و در هنگام به اجرا در آمدن تنگترین حوزه ی كاربرد را، حق به سود هیچ كس به جریان نمی افتد مگر اینكه تعهد و تكلیفی هم بر عهده ی او به جریان اندازد و تكلیفی بر عهده ی كسی نمی نهد مگر اینكه به سود وی جریان یابد. اگر كسی دارای موقعیتی بود كه حق تنها به سود او جریان یابد و تعهدی نیز بر عهده ی او نگذارد، این كار بیگمان تنها برای خدای سبحان جریان می یافت نه آفریدگانش، بدان جهت كه قدرت او بر بندگانش سایه افكنده است و دادگری او نیز در همه ی فرمانهای گونه گونش جریان یافته است، لیكن با وجود همه ی اینها، خدای سبحان حق خود را بر عهده ی بندگان چنین قرار داده است كه از او فرمان برند و در برابر فرمانبرداری، بجهت تفضل و بیشتر دادن و گستردگی بخشش ویژه ای كه در برابر عمل بندگان دارد و تنها اوست كه سزاوار چنین كاری است، پاداش نیك

[صفحه 238]

چند برابر آنان را بر عهده ی خود گذاشته است.

در این مقدمه، امام چند اصل اساسی را، به عنوان زمینه ی سخن، جهت آمادگی ذهن شنوندگان بیان می كند:

1- حقی كه امام بر گردن مردم دارد، حقی است كه خدای سبحان برای ولی امر یا سرپرست امر رهبری مردم بر عهده ی افراد حوزه ی رهبری و امامت گذاشته است و برای مردم نیز حقی همانند و برابر بر عهده ی ولی امر تعیین كرده است و هر دو طرف به جهت حقی كه دارند، تكلیف و وظیفه ای نیز در برابر طرف دیگر بر عهده دارند و این امر متقابل هماهنگ با نظام آفرینش است،

2- حق موضوعی است كه همه خواستار به دست آوردن آن هستند و پیوسته درباره ی آن سخن می گویند، شعار و وعده می دهند، كتاب می نویسند، دیگران را به رعایت آن سفارش می كنند و از ضایع شدن حقوق خود گله و شكایت دارند، لیكن همینكه این افراد خود به مسوولیتی دست یافتند كه موظف به رعایت حق دیگران و انجام وظیفه بر پایه ی حق و به اجرا درآوردن همه ی حقوق شدند، دچار تنگنا و مشكلات و محظور می گردند و به توجیه و بهانه آوردن و عذر تراشیدن متوسل می شوند.

3- اگر حق به نفع كسی جریان پیدا كند، تعهد و تكلیفی نیز بر عهده ی دارنده ی حق به جریان می اندازد و چنانچه بنا بود حق تنها به سود كسی جریان یابد و تعهدی نیز برایش ایجاد نكند، بیگمان این فرد تنها خدای سبحان بود و بس، به دو علت: نخست قدرت فراگیر پروردگار كه خود متضمن استفاده ی یك جانبه از حق است و هیچ بشری، هر چند به ظاهر توانا باشد، نمی تواند همیشه با برخورداری از قدرت در برابر دیگران از حق استفاده كند و تكلیفی هم بر خود هموار نسازد، دوم عدالت الهی كه در همه ی فرمانهایش، به هر شكل روا دارد و درباره ی هر موجودی باشد، بكار می رود. لیكن با وجود چنین شرایطی برای خداوند سبحان، از چنین اختیاری استفاده نمی كند و برای وجود قادر مطلق و عادلش نیز در برابر حقی كه برای خود بر عهده ی

[صفحه 239]

بندگان قرار داده، برای بندگان تكلیفی بر عهده گرفته است. حق خدا بر عهده ی بندگان آنست كه فرمانهایش را به اجرا درآورند و در برابر این فرمانبرداری و به جای آوردن حق بندگی، پاداشی چند برابر برای بندگان بر عهده گرفته است، زیرا فرمان خدا را از روی عشق و آگاهی انجام دادن، علاوه بر رحمت فراگیر و همگانی پروردگار كه مومن و كافر و دوست و دشمن همه را دربر می گیرد، فضل خدا و پاداش بسیار زیاد و گسترده ی او را جذب می كند و به بنده ی فرمانبردار آن اندازه می بخشد كه شایسته ی مقام كرامت وجود او است، نه آن مقدار كه بنده در میزان و سنجش تنگ نظرانه ی انسانها عمل كرده است.

امام علیه السلام پس از این مقدمه به اصل مطلب می پردازد:

«ثم جعل، سبحانه، من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس علی بعض، فجعلها تتكافا فی وجوهها و یوجب بعضها بعضا و لا یستوجب بعضها الا ببعض. و اعظم ما افترض، سبحانه، من تلك الحقوق: حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی، فریضه فرضها الله، سبحانه، لكل علی كل، فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدینهم!»[2].

آنگاه خدای سبحان از حقوق خود بخشهایی را برگرفته آنها را به سود برخی از مردم بر عهده ی برخی دیگر از مردم واجب و بایسته گردانیده است، آن حقوق را در همه ی جهات برابر و هم ارز قرار داد.

[صفحه 240]

برخی از حقها برخی دیگر را واجب می گرداند و واجب بودن آن را از كسی نمی خواهند مگر با انجام تعهد طرف مقابل.

از میان حقوق اجتماعی كه خدای سبحان واجب كرده از همه ی آنها بزرگتر: حق سرپرست و والی بر مردم است و حق مردم بر سرپرست، وظیفه ی بایسته ای است كه خدای سبحان به سود هر یك از آن دو بر عهده ی دیگری واجب كرده است، در نتیجه این حقوق متقابل را نظامی و شیوه ای برای همبستگی آنان و وسیله ی سرفرازی و نیرومندی دینشان تعیین كرد!

«فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه، فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه و ادی الوالی الیها حقها عزالحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی اذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان و طمع فی بقاء الدوله و یئست مطامع الاعداء.»[3].

بنابراین امور مردم جز با صالح بودن والیان به سامان نمی رسد و جز با پایداری مردم والیان صالح نمی شوند، لذا هنگامی كه مردم حق سرپرست

[صفحه 241]

و زمامدار را به جای آوردند و زمامدار حق مردم را چنانكه بر عهده دارد گزارد، حق در میانشان به عزت و قدرت می رسد، راههای روشن دین به روی مردم گشوده می شوند و نشانه های راهنمایی كننده ی دادگری به استواری بر پای می ایستند و شیوه های شناخته شده بر راه هموار خود به حركت درمی آیند و بدین شیوه است كه روزگار به سامان می رسد و اصلاح می گردد و به پایداری و برقرار ماندن حكومت امید می رود و دشمنان از نابودی و سقوط چنین مجتمعی ناامید می گردند.

در این سخن به توضیح چند نكته به اجمال پرداخته می شود:

1- عزت حق به معنی ارجمندی و تقویت آن در میان زمامدار و مردم با یكدیگر است. اگر هیچ یك از طرفین به حقوق طرف دیگر و تعهدات خود عمل نكنند، حق در چنین مجتمعی خوار و بی ارزش و ناتوان می گردد و با رعایت آن ارزش و توان خود را باز می یابد.

2- گشوده شدن راههای دین به روی مردم نیز به دنبال رعایت حق ایجاد می گردد، زیرا در صورت پایمال شدن حق مردم بوسیله ی زمامدار و نادیده گرفتن حق زمامدار از سوی مردم، راههای دین ناپدید می گردند و همگی از مسیر دین منحرف می شوند و به بیراهه می روند.

3- در مجتمعی كه حق رعایت نشود، نباید انتظار عدالت را داشت، در چنین شرایطی نشانه های راه دادگری نیز از میان برداشته می شوند و نمی توان از چنان بیراهه ای به مقصد عدل و داد رسید.

4- سنتها همان شیوه های پسندیده ای است كه پیامبر بزرگوار در همه ی شوون زندگی برای مردم ترسیم كرده اند و در صورتی در راه هموار خود به حركت درمی آیند و مردم به آسانی از آنها پیروی می كنند كه بر زمینه ی مساعد و هموار حق عملی و حقوق اجتماعی به پیش روند.

[صفحه 242]

در مجتمعی كه این چهار زمینه فراهم باشد، روزگار مردم از جهت سیاسی و اقتصادی و قضایی و اعتقادی به اصلاح می رسد، دولت و مجموعه ی نظام حكومتی پایدار می ماند و هیچ روزنی از اختلاف و بدبینی و حقكشی برای نفوذ دشمنان در ساختمان استوار این مجتمع باز نمی ماند.

«و اذا غلبت الرعیه و الیها، او اجحف الوالی برعیته، اختلفت هنالك الكلمه و ظهرت معالم الجور و كثر الادغال فی الدین و تركت محاج السنن، فعمل بالهوی و عطلت الاحكام و كثرت علل النفوس، فلا یستوحش لعظیم حق عطل و لا لعظیم باطل فعل! فهنالك تذل الابرار و تعز الاشرار و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد.»[4].

و در آن هنگام كه مردم زمامدارشان را مغلوب كردند، یا زمامدار به حقوق مردمش تجاوز روا داشت، در چنان مجتمعی اختلاف كلمه پیش می آید و نشانه های ستم پدیدار می گردد و تباهی و دورویی در دین رواج بسیار می یابد و راههای روشن و برقرار سنتها و رهنمودهای پیامبر گرامی به كناری گذاشته می شود، در نتیجه بر طبق هوا و هوس عمل شده، احكام الهی تعطیل گردیده، بیماریهای روانی جانها رو به فزونی می گذارد، آنگاه هیچ كس در چنین شرایطی برای تعطیل شدن و به اجرا

[صفحه 243]

درنیامدن حقی بزرگ دچار وحشت نمی شود و در برابر به اجرا درآمدن باطل بزرگ احساس بیم و هراس نمی كند! در چنان مجتمع نیكوكاران خوار می شوند و بدكرداران عزیز و ارجمند می گردند و حق خدا برای كیفر دادن به مردم در برابر كارهایشان بس گران و بزرگ می گردد!

آری در آن مجتمعی كه زمامدار و مردمش حقوق یكدیگر را رعایت نكنند و وظایف و تعهدات خود را انجام ندهند و قانون ارجمند نباشد، بر خلاف تصویری است كه امیرالمومنین از مجتمع پیش ترسیم كردند، اوضاع سیاسی و اجتماعی و روانی و اقتصادی این یك به شرح زیر است:

1- اختلاف كلمه و بحث و گفتگوهای بیهوده و پایان ناپذیر فراوان می شود، زیرا همگان در چنین شرایط نسبت به یكدیگر بدبین و بی اعتماد هستند،

2- نشانه های ستمگری بر پا می شود، پرچمهای تجاوز به حقوق اجتماعی و فردی از همه طرف به اهتزاز درمی آید و مسیری كه پیش پای همگان قرار می گیرد مسیر قانونشكنی، حقكشی و جور و ستم می باشد و چاره ای جز پیمودن آن نمی ماند.

3- دینداری مردم با نیرنگ و تبهكاری و خیانت و تقلب همراه و در آمیخته می شود و دین وسیله ای برای رسیدن به خواستهای ستمگرانه ی دو طرف می گردد.

4- راههای سنتها و شیوه های زندگی پیامبر اكرم و رهنمودهای آن بزرگوار و دیگر رهبران دین روشن و باز است، لیكن در شرایط ترسیم شده در بالا، كسی از آن راه عبور نمی كند و آن را به حال خود رها می كنند، زیرا با منافع و خواستها و هواهای قانونشكنان و خودكامگان تطبیق نمی كند.

در این مجتمع واژگون و نابرابر، ارزشها جای خود را به سودهای شخصی می دهند و ضد ارزشها حاكم می گردند، خواستهای پست ملاك رفتار است و قوانین و فرمانهای خدا به كنار گذاشته شده، ناهنجاریهای روانی و بیماریهای

[صفحه 244]

اعصاب و بحرانهای اخلاقی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی فراگیر است و بی توجهی و پشت كردن به حق، هر چند كه بزرگ باشد، شگفتی و نگرانی و وحشت كسی را برنمی انگیزد و حاكمیت و برقراری باطل نیز، هر چند بزرگیش آشكار باشد، كسی را نمی آزارد و دچار بیم و هراس برای آینده نمی كند. این گونه رفتارها و اندیشه ها و ایستارها، نیكان و آزادگان را در مجتمع خوار و بی مقدار و گوشه نشین یا گرفتار در بند و زندان می كند و روسپی نامردمان را فرمانروا و چیره بر كارها و ارجمند و پر توان قرار می دهد و پروردگار هم كیفر این رفتار و ایستار را چنانكه باید، با تازیانه های عذاب، بر ستمگران و خود كامگان فرو می بارد.

«فعلیكم بالتناصح فی ذلك و حسن التعاون علیه. فلیس احد- و ان اشتد علی رضی الله حرصه و طال فی العمل اجتهاده- ببالغ حقیقه ما الله سبحانه اهله من الطاعه له و لكن من واجب حقوق الله علی عباده: النصیحه بمبلغ جهدهم و التعاون علی اقامه الحق بینهم.»

و لیس امرو- و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدمت فی الدین فضیلته- بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه. و لا امرو- و ان صغرته النفوس و اقتحمته العیون- بدون ان یعین علی ذلك اویعان علیه.»[5].

[صفحه 245]

پس به شما هشدار می دهم برای سفارش كردن یكدیگر جهت رعایت حقوق و برای همیاری و نیك همكاری كردن با هم جهت انجام تعهدات خویش. زیرا هیچ كس نمی تواند در فرمانبرداری از خدا و انجام دادن فرمانهایش به سطح حقیقی بندگی شایسته و سزاوار خدای سبحان برسد- اگر چه پافشاری او برای جلب خوشنودی خدا شدید و تلاش او در عمل مدتی مدید باشد- لیكن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگانش: نصیحت و هشدار دادن و انتقاد سازنده ی از یكدیگر به اندازه ی توان و همیاری با هم برای بر پا داشتن ساختمان استوار حق در میان خویشتن است.

هیچ شخصی برتر از آن نیست كه برای وادار كردن او به اجرای حقی كه خدا بر عهده اش گذاشته است نیاز به یاری دیگران نداشته باشد- اگر چه منزلتش در حق بس بزرگ و فضیلتش در دین بر دیگران پیشتر به شمار رود- و هیچ انسانی را نمی توان در نظر گرفت كه نتواند دیگران را در این امر مهم یاری كند یا سزاوار یاری شدن نباشد- اگر چه افراد ظاهربین او را كوچك شمارند و چشمهای شخصیت پرست در او به خردی نگرند.

در این بخش از سخن كه امیرالمومنین نتیجه گیری كرده است چند گوهر با درخشندگی خیره كننده ای به چشم می آید كه پرتوی از هر یك بر زمین ذهن خوانندگان تابانیده می شود، بدان امید كه از دریای حكمت حق آموز امام نیز مرواریدها به چنگ آوریم و زینت بخش عمل اسلامی و انسانی خود كنیم:

[صفحه 246]

1- اگر همه ی مردم با آگاهی از حقوق و وظایف اجتماعی و ایمان به ضرورت اجرای آنها، به یكدیگر آموزش ندهند، سفارش نكنند، به هشدار یكدیگر همت نبندند و در موارد بی اعتنایی زمامدار یا افراد به حقوق و تعهدات به یادآوری و انتقاد نپردازند و در این جهت به یاری و همكاری برنخیزند، هرگز نمی توان برای به اجرا درآمدن حق و قانون و نتایج اجتماعی آن امید داشت.

2- همه ی افراد از رهبر و پیشوا و مسوولان اجرایی گرفته تا افراد عادی یك مجتمع باید نیك توجه داشته باشند و بخوبی بدانند كه در برابر نعمتهای بیشمار، خدای سبحان چنان حقی برای فرمان بردن بر گردن بندگان دارد كه هیچ فردی نمی تواند چنانكه شایسته است آن را ادا كند، اما كمینه حق واجبش كه از عهده ی بندگان ساخته است، نصیحت در حد توان به كسانی است كه حق دیگران را رعایت نمی كنند و هیچ تعهد و مسوولیتی نیز برای خود قائل نیستند و معنی نصیحت همان است كه در بند یك توضیح داده شد.

3- انسانها همگی از نعمتهای پروردگار یكسان برخوردار شده اند و جایگاه شایان خویش را از جهان آفرینش به دست آورده اند. از آن پس هر فرد به نسبت توان، آگاهی و اراده و خواست و ایمان و شور و شوق خود می توانند به جایگاهی برتر دست یابند و مسوولیتی سنگینتر بر عهده گیرند، لیكن از نظر حقوق انسانی و ارزشهای اجتماعی، باز هم همه یكسان هستند و هیچ امتیازی برای شخصی در برابر دیگران به وجود نمی آید، از این جهت هیچ كس، با هر مسوولیت و مقام و فضیلت و تقدمی، نمی تواند برای انجام وظیفه یا رعایت حقوق دیگران خود را بی نیاز از یاری و یاداوری دیگران بداند و هیچ انسانی، با وجود حقارت ظاهری و نداشتن مقام و مسوولیت اجتماعی، در جهان نیست كه نتواند دیگران را برای اجرای حقوق و انجام تكالیف، یاری كند یا شایسته ی یاری كردن نباشد.

گزارشگران تاریخ می گویند: چون سخن امیرالمومنین بدین جای رسید،

[صفحه 247]

شخصی ناشناس از جا برخاسته در ستایش امام به درازا سخن می گوید و امام در پاسخ، وی را از سخن ستایش آمیز به تندی بازمی دارد و گزیده ی سخنش اینكه:

هر كس عظمت خدای سبحان وجودش را فرا گرفته باشد جز خدا را كوچك می بیند و هر كس نعمت آگاهی، خرد، رهبری و مسوولیت اجرایی بیشتری از پروردگار به او اعطا شده باشد، حق بزرگتری از جانب او بر گردن دارد و تكلیفش در برابر خدا و خلق سنگینتر است، پست ترین حالت زمامداران در نظر مردم درستكار و صالح آنست كه به خود بالیدن و از موضع تكبر و اقتدار به كارهای مردم نگریستن را دوست داشته باشند و من بسیار بدم می آید كه گمان كنید چاپلوسی و خوشامدگویی و ستایش را دوست دارم و اگر چنین حالتی در سرشت بشریم بطور غریزی بوده است هم آن را برای خدای سبحان كه شایسته ی عظمت و كبریاء است واگذارده ام. بسا از میان مردم كسانی باشند كه پس از انجام دادن كاری بزرگ، یا از سر گذرانیدن آزمایشی سترگ، از ستایش دیگران خوشنود شوند، لیكن مرا با این كلمات زیبا ستایش نكنید، من در برابر خدا و خلق خود را موظف به اجرای تعهداتی می دانم كه هنوز موفق به انجام آنها و به سر رسانیدنشان نشده ام، لذا با من چون ستمگران و جباران و مانند كسانی كه از سخن انتقاد آمیز به سرعت خشم می گیرند و با شتاب فرمانی نسنجیده می دهند، سخن نگویید و به شكلی پر تكلف و ساختگی و ظاهرسازی با من معاشرت نكنید و هرگز این گمان را درباره ی من نداشته باشید كه از

[صفحه 248]

شنیدن سخن حقی كه به من بگویید ناراحت شوم یا خود را بزرگتر از آن بدانم كه چنین با من سخن گفته شود، زیرا بیگمان هر كس از شنیدن سخن حق یا یادآوری عمل به عدالت احساس سنگینی و ناراحتی كند، عمل كردن به حق و عدل برایش سختتر و سنگینتر است. لذا از گفتن حق به من یا دادن نظر مشورتی جهت اجرای عدالت دریغ نورزید، زیرا من خود را برتر از آن نمی دانم كه دچار اشتباه نشوم و به عمل خود چنین اطمینانی ندارم و آسوده خاطر نیستم، مگر اینكه خدا وجود مرا از اشتباه حفظ كند، زیرا عوامل نگهدارنده ی نفس از اشتباه بیشتر از خود من در اختیار خدا است، بیگمان من و شما در اختیار قدرت پروردگاری هستیم كه پروردگاری جز او نیست و اختیار ما را بیشتر از خود ما دارد و ما را از وضع درونی كه هستیم و از سطح حیوانی بیرون آورده به سطحی گذاشته است كه به مصلحت انسانی ما است، ما را از گمراهی به مسیر هدایت درآورد و بعد از كوری و ناآگاهی بینش و آگاهی و دریافت روشن كرامت كرد.[6].


صفحه 236، 237، 238، 239، 240، 241، 242، 243، 244، 245، 246، 247، 248.








  1. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
  2. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
  3. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
  4. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
  5. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
  6. ترجمه و مفاد سخن امیرالمومنین در ذیل خطبه ی فوق الذكر از نهج البلاغه.